یک نکته از این معنی

نکته سنجی‌های اجتماعی،سیاسیِ، فرهنگی و کامپیوتری!

یک نکته از این معنی

نکته سنجی‌های اجتماعی،سیاسیِ، فرهنگی و کامپیوتری!

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.

گاه نوشت های مذهبی و سیاسی و فرهنگی و کامپیوتری محمدامین راستگو

طبقه بندی موضوعی

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

انشاء الله امشب عازم کربلایم

محمدامین راستگوجهرمی

 

این ویژه نامه زیبا و عالی که توسط ستاد مردمی راهیان کربلا استان قزوین آماده شده است.این ویژه نامه زیبا که صفحه آرایی و طراحی جلد آن توسط خانه طراحان گرافیک انقلاب اسلامی طراحی شده است.حق چاپ و نشر ندارد و همه می توانند آن را چاپ کنند ولی غیر قابل فروش می باشد.این ویژه نامه شامل 4 فصل و پیوست به شرح زیر است:

  • فصل نجف
  • فصل قافله عشق(مربوط به پیاده روی اربعین)
  • فصل کربلا
  • فصل راهیان کربلا
  • پیوست
    • شامل:
      • زیارات:
        • زیات های عاشورا
        • امین الله
        • اربعین
      • لغات پرکاربرد عربی
    • نقشه:
      • نقشه حرم حضرت علی(ع)
      • نقشه مسیر نجف تا کربلا
      • نقشه شهر کربلاو اماکن موجود
      • نقشه حرم امام حسین(ع)

 

دریافت ویژه نامه در قالب PDF فشرده نشده(حجم: 16.6 مگابایت)

دریافت ویژه نامه در قالب PDF فشرده شده(حجم: 11.4 مگابایت)


نسخه نهایی کم حجم

نسخه نهایی آماده چاپ
جلد

گزیده تصاویر از صفحات
 

دریافت جلد ویژه نامه(حجم: 1.34 مگابایت)

منبع : سایت اربعین

محمدامین راستگوجهرمی

فقط واسه همسفرهای راهی کربلا که دلشان هوای کربلا کرده و پاهاشون بی تاب جاده ی نجف کربلاست

 

 

محمدامین راستگوجهرمی

شاید یه نکته ی خیلی مهم واسه پای گذاشتن توی راه کربلا این باشه که هر آن چه تا کنون در مورد عراق و اعراب و مسلمانان دیگر کشورها می دانسته اید و فکر می کرده اید را به کنار بگذارید و خودتان را برای شناختی جدید آشنا کنید!

آدم هایی که شما در این راه می بینید با آدم هایی که در ایام دیگر سال در همین مناطق می بینید به کلی متفاوتند!‌

ارتش

ارتشی که شما با آن برخورد می‌کنید ارتشی نیست که سال ها با آن ها جنگیدیم بلکه ارتش دولت شیعی عراق است! (گویا نوعی محلی است) که وظیفه اش تامین امنیت زائران حسینی است. سربازانی که عاشق امام حسین هستند و با عشق به خدمت به زائران مشغولند و وقتی که در اتوبوس برای آنها دست تکان می دهی با شوق برای تو دست تکان می دهند! چشم ها را باید شست!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اعراب

جدا خواهش میکنم این مزخرفات عرب و عجم را به کنار بگذارید! اینجا تنها چیزی که وجود دارد امت واحده ی اسلامی و شیعی است و من و شما نماینده ی جمهوری اسلامی ایرانی هستیم که برخی بوی خمینی و خامنه ای را در وجود ما جستجو می کنند و برخی می‌خواهند بدانند آیا احیانا مشهدی نیستی تا سلام امام رضا را برسانند. اینجا به تو می گویند: « انا مظلوم ، انت مظلوم، شیعه مظلوم» اینجا صحبت از برادری ملت عراق و ایران است. اینجا از آمریکا و اروپا و ژاپن و آفریقا و ... آمده اند و تو در نگاه آنها نماینده ی ایران هستی.

اینجا باید دوباره اسلام آورد و به یاد آورد که ان اکرمکم عند الله اتقاکم

 

 

محمدامین راستگوجهرمی

آقای علیرضا ماتاجی زحمت کشیده بودند و جزوه‌ای در رابطه با تعامل با براداران شیعه مان در عراق تهیه کرده بودند که قسمت مربوط به آموزش فشرده زبان عراقی آن جدا شد و به عنوان جزوه ای جداگانه در اختیار دوستان قرار می‌گیرد.

انشاء الله که مفید باشد.

دریافت جزوه آموزش فشرده زبان عراقی
حجم: 513 کیلوبایت
 

محمدامین راستگوجهرمی

توی حرم حضرت ابوالفضل بودم. زار و درمانده! چرا من نمی گریم؟ چرا نمی میرم؟ اینجا کربلاست! اینجا حرم حضرت عباسه! اینجا بین الحرمینه! اینجا تل زینبیه است! فکر می کردم بیام اینجا می میرم! اما چرا حتی نمی گریم؟

به هم ریخته بودم! من چه م شده؟ یا حضرت عباس به من اشکی بده!

اصلا حالم خوب نبود چون فکر می کردم قساوت قلب گرفته ام.

رفتم حرم امام حسین. دم در ورودی که رسیدم باب الحوائج حاجتم را داد! چند نفر واساده بودن روضه می خوندن و منم پشت سرشون ایستادم و یه دل سیر گریه کردم.

طول کشید تا حرف های پناهیان را بشنوم و بفهمم که اینجا امام حسین(ع) قلب شیعیانش را می گیره تا غصه هلاکشون نکنه. اینجا سرزمینی است که زائرانش را آشفته به سوی خود می‌کشاند و آرامش می‌دهد.

محمدامین راستگوجهرمی

الحمدلله

خیلی وقته خیلی نمی رسم چیزی بنویسم البته دلیل خوبی داره و اونم ازدواجم و عروسیمه.

این وبلاگ را که راه اندازی کردم بنا داشتم توش خیلی چیزها بنویسم که توی وبلاگ خرابه نمی‌نویسم از جمله مقالات کامپیوتری! اما وقتی نام امام حسین(ع) اومد روی وبلاگ اصلا دلم نیومد به حرف دیگه ای آلوده اش کنم.

الحمدلله امسال هم اگر خدا توفیق بده عازم کربلا هستم این بار انشاء الله با همسر خوبم  همسفر هستم.

خبر این که عهدآدینه ثبت نام تکمیل ظرفیتش را داره انجام می‌ده اگر هنوز موفق به ثبت نام نشدید بسم الله .

خبر دیگه این که هیئت شهدای گمنام نورالشهدا کلکچال هم واسه کربلا ثبت نام می‌کنه که البته من آشنایی ای باهاشون ندارم اما به وبلاگ من لطف داشتند و خواستند من این خبر را اعلام کنم.

و یه نکته: امام حسین مهمان نواز خوبیه از سختی های این راه نترسید و دل به راه بزنید.

یا علی

محمدامین راستگوجهرمی

کاروان پیاده روی کربلای عهد آدینه در حال ثبت نام است. تا ۱۸ مهر هم بیشتر مهلت ثبت نام اولیه نیست. برای ثبت نام اولیه هم پنجاه هزار تومان بیشتر نمی گیرند که در صورت انصراف هم عودت داده می‌شود. در صورتی که مایلید امسال در این کاروان عاشقی حضور داشته باشید بسم الله

لینک ثبت نام در عهد آدینه

 

محمدامین راستگوجهرمی

به میثم می گم کاش یکی از دوربین های فیلم برداری محمدحسین خوش بیان را گرفته بودیم عکس نمی تونه عظمت اینجا را نشون بده.

میگه فیلم هم نمی تونه نشون بده. فیلم می تونه سوز سرما را نشون بده ؟ می تونه خستگی را نشان بده؟ می تونه تاول کف پا را نشان بده؟ می تونه این عشق را نشان بده؟ فقط باید بیایی تا اینجا را درک کنی

غیر از تائید حرفش چیز دیگه ای ندارم بگم.

محمدامین راستگوجهرمی
غروب که شد اکثر بچه های کاروان در موکب ها مستقر شدند که استراحت کنند اما میثم اصرار داشت که برای استراحت خیلی زوده. من که اوضاع گلویم مناسب نبود و از همان ابتدا سفر را با سرفه های  شدید شروع کرده بود چفیه و شال عزا را به دور سر و صورتم پیچیده بودم و از این که شی جایی برای استراحت پیدا نشود و مجبور شویم مانند برخی بیرون از موکب ها بخوابیم خیلی نگران بودم.به هر حال با میثم راه افتادیم.

آخر شب بود و خسته بودیم و روی نیمکتی نشسته بودیم تا استراحت کنیم. به میثم گفتم این عصاهای چوبی ای که می فروشند هم چیز خوبی است. به نظرت چنده؟ گفت فکر کنم 25 تا سی هزار تومان باشه! گفتم 25 تومان؟ من اگه 5 تومان باشه می خرم! 

توی همین صحبت ها بودیم که پسری با چند عصا در دستش بهمون نزدیک شد. به قیافه اش می خورد که ایرانی باشه! ازش پرسیدم این عصاها را چند خریدی؟ با فارسی و لهجه ی عربی جواب داد: دوهزار!
گفتم دوهزار تومان ؟ گفت نه دوهزار عراقی ( که می شود همان 5 هزار خودمان! ) گفتم خیلی ممنون

بعد یکی از عصاها را به سمتم گرفت و گفت برا تو! 
گفتم نه ممنون فقط پرسیدم خودم می خرم!
گفتم می بریش!
گفتم ممنون نه نمی خوام
گفت می بریش!
خلاصه به زور عصا را بهم داد!

و عجب مهمان نوازی است امام حسین و به راستی این جا قطعه ای از بهشت است! 
محمدامین راستگوجهرمی