وقت نماز ظهر بود و ما تازه از مرزداری عراق خارج شده بودیم که برای نماز ایستادیم. جلوی مسجد دیگ گذاشته بودند و چند سرباز عراقی! در حال پذیرایی از زائرین بودند. چیزی شبیه حلیم بود یک دیگ از نوع زردش و یک دیگ از نوع سفیدش!
بالای سرش رفتم و از او عکس گرفتم. وقتی سرش را بلند کرد و دوربین را در دست من دید. گفت لا عکس! و من هم خندیدم که «لا » که البته منظورم این بود که چرا ؟ و چقدر هم همین معنی را داشت!!!
رفتم وضو گرفتم و نماز را به جماعت خواندیم. بیرون که آمدم چند عکس دیگر هم گرفتم تا یکی شان باز گیر داد که لاعکس! و منم هم که دیگر کارم تمام شده بود! گفتم چشم! :)
در حال پخش ظرف بود ظرف پلاستیکی هم به من داد به سراغ همان سرباز جوان اول رفتم که آش بگیرم که کفگیر را به ته دیگ زد و گفت: خلاص!
آمدم برگردم که ظرف را در دستم دید و آن را از من گرفت و هر جور بود با گوشه کنار دیگ را جمع کردن ظرف مرا پر کرد. به او گفتم شکرا و آمدم.
باید در همه ی آن چه در مورد سربازهای عراقی میاندیشیدم تجدید نظر کنم.
بالای سرش رفتم و از او عکس گرفتم. وقتی سرش را بلند کرد و دوربین را در دست من دید. گفت لا عکس! و من هم خندیدم که «لا » که البته منظورم این بود که چرا ؟ و چقدر هم همین معنی را داشت!!!
رفتم وضو گرفتم و نماز را به جماعت خواندیم. بیرون که آمدم چند عکس دیگر هم گرفتم تا یکی شان باز گیر داد که لاعکس! و منم هم که دیگر کارم تمام شده بود! گفتم چشم! :)
در حال پخش ظرف بود ظرف پلاستیکی هم به من داد به سراغ همان سرباز جوان اول رفتم که آش بگیرم که کفگیر را به ته دیگ زد و گفت: خلاص!
آمدم برگردم که ظرف را در دستم دید و آن را از من گرفت و هر جور بود با گوشه کنار دیگ را جمع کردن ظرف مرا پر کرد. به او گفتم شکرا و آمدم.
باید در همه ی آن چه در مورد سربازهای عراقی میاندیشیدم تجدید نظر کنم.
خدا قوت خیلی خوبه خدا خیرت بده
ما همه شیعه هستیم و محور وحدتمان امام حسین(ع)
ولی در اتفاقاتی که در اربعین رخ می ده باید مغناطیس شدید حسینی رو دید اون مغناطیس به حدیه که مسیر پیاده روی اربعیم می شه اکتی از جامعه ظهور ولی بعد از اربعین یا غیر از اربعین برخی معادلات تغییر میکنه بهتره بگم اون نیروی مغناطیسی که ضعیف می شه ما همه از اون شور می افتیم
زائر لبنانی بهتر این نکات رو توضیح می ده
http://www.aparat.com/v/bwdtY