یک نکته از این معنی

نکته سنجی‌های اجتماعی،سیاسیِ، فرهنگی و کامپیوتری!

یک نکته از این معنی

نکته سنجی‌های اجتماعی،سیاسیِ، فرهنگی و کامپیوتری!

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.

گاه نوشت های مذهبی و سیاسی و فرهنگی و کامپیوتری محمدامین راستگو

طبقه بندی موضوعی

صبح زودتر از جمع راه افتادیم به میثم گفتیم زودتر راه بیافتیم اگه خسته شدیم استراحت می کنیم بقیه هم برسند.
فکر می کردیم از همه جلوتریم که با دیدن یکی از رفقای زمان دانشگاه تازه فهمیدیم که نخیر این خبرها هم نیست!
نزدیک اذان است و می خواهیم محیای نماز شویم. جلوی یکی از موکب ها فرش انداخته اند برای نماز. از جوانی که آن جا ایستاده است می پرسم : "مرافق وین؟"! نگاهی به دوستش می کند و می گوید دستشویی را می خواد!!! اونم اشاره می کنه به طرفی و می گه توالت اونجاست!
مونده ام بخندم یا ...

همه ی وسایلمان را به همان دوستمان می سپاریم تا وضو بگیریم و آماده شویم برای نماز



محمدامین راستگوجهرمی

حدود ده کیلومتر کوچه و پس کوچه های نجف را که پشت سر می گذاری تازه می رسی به اول جاده هفتاد کیلومتری نجف و کربلا

همان اول جاده سربازی ایستاده و طنابی نگه داشته است تا مردم نیایند وسط جاده! وقتی که او طناب را نگه می دارد تا مردم رد شوند سرباز دیگری نیز جلوی ماشین ها را نگه می دارد تا مردم رد شوند! همان چراغ قرمز خودمان!

وقتی مردم پشت طناب ایستاده اند سرباز از مردم شعار می گیرد! «لبیک یا جسین» و مردم هم تکرار می کنند. می خواستم از این صحنه ی زیبا عکس بگیرم که کار از کار گذشته بود و طناب پایین آمد و وقت گذشتن بود!


همیشه عکس های پیاده روی کربلا را که می دیدم فکر می کردم عکس ها مربوط به آخر مسیر و نزدیک کربلاست. هیچ وقت تصور چنین جمعیتی را آن هم در ابتدای مسیر را نداشتم

محمدامین راستگوجهرمی

راستش را بخواهید خیلی فاصله است میان نذری های این راه با نذری های خودمان

وقتی پا در این راه می گذاری می شوی زائر امام حسین. می شوی مهاجرا الی الله.

اصلا پذیرایی با خود ائمه می شود و هر که را می بینی وسیله است.

و خوشا به حال این وسیله ها

و خوشا به حال این مهمانان

محمدامین راستگوجهرمی

اقدامی از دوست عزیزمان حامد حجتی که از تیم تعویض ضریح ارباب هستند

محمدامین راستگوجهرمی
هنوز نرفته بودیم که التماس دعاها شروع شده بود و یاد از پیاده روی های قبلی توسط السابقون السابقون ها و ذکر خیر چایی های این راه
راستش مشتاق بودم از این چایی های معروف بخورم!

اولین چایی که گرفتم آنقدر شکرش زیاد بود و آنقدر سنگین بود که نتوانستم تمامش کنم! :(
از آن به بعد البته چایی نخوردم مگرآن که آب جوشی بود برای سبکتر کردنش!

اما خودمونیم این سفر همه چیزش دلتنگی دارد حتی چایی های سنگینی که نتوانستم بخورم!

محمدامین راستگوجهرمی
راستش برای مایی که از دو ماه پیش حول و ولای این را داشتیم که مبادا در پیاده روی کم بیاوریم؟ و اصلا می توانیم این همه راه را پیاده برویم؟ دیدن کودک هایی که در بغل مادرانشان و یا درون کالسکه هایشان زائر امام حسین بودند به نوعی تکان دهنده بود.

چه دلی دارند این مادرها! و نه بهتر است بگویم چه عشقی!


پی نوشت: کالسکه حاوی دو عدد بچه ی ناز است که یکی اش فقط مشخصه
محمدامین راستگوجهرمی
این جا هم تبلیغ می کنند و هم التماس!
تبلیغ غذایشان را! و التماس و قسم که بدون غذا رد نشوید!
راستی اینجا کجاست؟


محمدامین راستگوجهرمی
یه ون گرفته بودیم دوازده نفری بریم مسجد کوفه. راننده ی ون وقتی فهمید ایرانی هستیم زد زیر آواز آن هم ایرانی و آن هم سرودهای انقلابی!
خمینی ای امام ...
ایران ایران ایران ...

میثم که ماشین را گرفته است و در جلو کنار راننده نشسته است از او در مورد مرجعش می پرسد اما او منظور میثم را متوجه نمی‌شود. میثم در حال بدگویی از آل سعود و لعنت آنهاست و من در فکر....

وقتی پیاده می‌شویم می‌خواهم با او خداحافظی کنم. دنبال کلمه ای مانند الله معک!!! می گردم که می گوید السلام علیکم
یادم می افتد که هنگام خداحافظی در مشاهد شریفه به رسم اعراب سلام می دهیم. یادم می آید که اعراب سلامشان و خداحافظی شان یکی است.
محمدامین راستگوجهرمی
اگر می بینید دیگر نمی نویسم نه این که حرف نداشته باشم یا حال نداشته باشم. حامد حجتی بردتمان کربلا. فعلا دستی به قلم نمی رود برای نوشتن!
حامد حجتی که شاعر است و اهل قلم به عنوان گزارشگر ویژه ی مراسم تعویض ضریح حضرت ارباب کربلاست و هر لحظه با عکس هایش و نوشته هایش کربلایی مان می کند.

آقا من مردم از خوشی از کاری که حامد حجتی واسم کرد. اسم کسایی را که ملتمس دعا بودند را نوشت و در پی ضریح جدید حضرت ارباب قرار داد. زیر ضلع ششم ....



خدایا من را لایق این لطف کن.

پی نوشت:  برادر عزیزی که پیغام خصوصی گذاشته ای که اسم شما را هم بگذارند قربونت بشم آخه عملیات نصب تموم شده دیگه کجا بگذاره ؟
این صفحه گوگل پلاس حامد حجتی اینجاست :

https://plus.google.com/u/0/103580385879534064377

اگر تشریف ببرید این صفحه خواهید دید که مراحل پایانی نصب ضریج است و دیگر امکان قرار دادن اسم نیست.


محمدامین راستگوجهرمی

نمی‌شه به زائر امام حسین صفت بدی نسبت داد یا گفت کاش این جور آدمی نمی اومد زیارت. اما ای کاش این زوار قبلش یه خرده توجیه می‌شدند تا با تعصبات جاهلی سفرشان را آغاز نکنند! این خاطره را میثم هم نوشته بود که تنها همان را اینجا می‌گذارم:


ساعت 9 شب است که به هتل اسکان در نجف رسیده ایم.خسته از مسیر و علافی های پشت مرز کلید اتاق را تحویل می گیریم.ساکها را در اتاق گذاشته و با هم اتاقی برای شام به رستوران هتل بر می گردیم. میز کناری دانشجویی تهرانی است که هنوز به عراق نرسیده شروع کرده به عرب و عجم کردن و فحش دادن به اعراب! در بین حرفهایش می شنوم که می گوید: "این عربهای... ما را چی فرض کردن؟ اومدن تو اتاقهای هتل دوربین گذاشتن! نمی گن مثلا خانومی می خواد تو اتاق راحت باشه".

اول تعجب می کنم.بعد خودم را توجیه می کنم و  می گویم شاید به خاطر مسائل امنیتی عراق مجبور هستند که این کار عجیب را انجام دهند.

بعد از شام به اتاق که بر می گردیم دوستم چشمی کنترل از راه دور تلویزیون را که بالای تلویزیون نصب شده را نشانم می دهد و می گوید طرف به این می گفت دوربین مخفی....

محمدامین راستگوجهرمی