یک نکته از این معنی

نکته سنجی‌های اجتماعی،سیاسیِ، فرهنگی و کامپیوتری!

یک نکته از این معنی

نکته سنجی‌های اجتماعی،سیاسیِ، فرهنگی و کامپیوتری!

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.

گاه نوشت های مذهبی و سیاسی و فرهنگی و کامپیوتری محمدامین راستگو

طبقه بندی موضوعی

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

عصر روز اول پیاده روی بود که مموری دوربینم پر شد و مجبور شدم خیلی از عکس ها را پاک کنم. دوربین امانت از دوست خوبم حسین میرجلیلی بود که یک ساعت قبل از حرکت به دستم رسانده بود و فرصتی نبود برای گذاشتن یک حافظه ی بالاتر بر روی آن. قاعدتا از اون به بعد مجبور شدم با احتیاط بیشتری عکاسی کنم.

برخی از عکس هایی که جالب بود را اینجا می گذارم.

موکب امام رضا یکی از موکب هایی بود که نظرم را جلب کرد. ارادت شیعیان عراق به امام رضا(ع) خیلی بود تا حدی که تا می فهمیدند که ایرانی هستیم با شوق می پرسیدند مشهدی هستیم؟ و من که چقدر دلم می خواست جوابم به این شوق مثبت بود

محمدامین راستگوجهرمی

در راه نجف که بودیم صحبتمان با میثم این بود که جای اقلام فرهنگی در موکب ها خالی است و همه چیز پیدا می شود الا اقلام فرهنگی اما حوالی عصر روز اول بود که اولین نشانه ها از اشتباه بودن این گمان پیدا شد. کاغذی که توسط جوان ها توزیع می شد را من باب کنجکاوی گرفتم اندر باب فلسفه ی قیام امام حسین بود.

محصول فرهنگی دیگری که توسط کودکان توزیع می شد کارتی بود که یک طرفش جمله ای از حضرت آقا در مورد حضرت زینب سلام الله نوشته شده بود و در طرف دیگرش زیارت اربعین. کار فرهنگی خیلی جالبی بود و جالب تر آن که محصول هیاتی در تهران بود.



محمدامین راستگوجهرمی
صبح زودتر از جمع راه افتادیم به میثم گفتیم زودتر راه بیافتیم اگه خسته شدیم استراحت می کنیم بقیه هم برسند.
فکر می کردیم از همه جلوتریم که با دیدن یکی از رفقای زمان دانشگاه تازه فهمیدیم که نخیر این خبرها هم نیست!
نزدیک اذان است و می خواهیم محیای نماز شویم. جلوی یکی از موکب ها فرش انداخته اند برای نماز. از جوانی که آن جا ایستاده است می پرسم : "مرافق وین؟"! نگاهی به دوستش می کند و می گوید دستشویی را می خواد!!! اونم اشاره می کنه به طرفی و می گه توالت اونجاست!
مونده ام بخندم یا ...

همه ی وسایلمان را به همان دوستمان می سپاریم تا وضو بگیریم و آماده شویم برای نماز



محمدامین راستگوجهرمی

حدود ده کیلومتر کوچه و پس کوچه های نجف را که پشت سر می گذاری تازه می رسی به اول جاده هفتاد کیلومتری نجف و کربلا

همان اول جاده سربازی ایستاده و طنابی نگه داشته است تا مردم نیایند وسط جاده! وقتی که او طناب را نگه می دارد تا مردم رد شوند سرباز دیگری نیز جلوی ماشین ها را نگه می دارد تا مردم رد شوند! همان چراغ قرمز خودمان!

وقتی مردم پشت طناب ایستاده اند سرباز از مردم شعار می گیرد! «لبیک یا جسین» و مردم هم تکرار می کنند. می خواستم از این صحنه ی زیبا عکس بگیرم که کار از کار گذشته بود و طناب پایین آمد و وقت گذشتن بود!


همیشه عکس های پیاده روی کربلا را که می دیدم فکر می کردم عکس ها مربوط به آخر مسیر و نزدیک کربلاست. هیچ وقت تصور چنین جمعیتی را آن هم در ابتدای مسیر را نداشتم

محمدامین راستگوجهرمی

راستش را بخواهید خیلی فاصله است میان نذری های این راه با نذری های خودمان

وقتی پا در این راه می گذاری می شوی زائر امام حسین. می شوی مهاجرا الی الله.

اصلا پذیرایی با خود ائمه می شود و هر که را می بینی وسیله است.

و خوشا به حال این وسیله ها

و خوشا به حال این مهمانان

محمدامین راستگوجهرمی
هنوز نرفته بودیم که التماس دعاها شروع شده بود و یاد از پیاده روی های قبلی توسط السابقون السابقون ها و ذکر خیر چایی های این راه
راستش مشتاق بودم از این چایی های معروف بخورم!

اولین چایی که گرفتم آنقدر شکرش زیاد بود و آنقدر سنگین بود که نتوانستم تمامش کنم! :(
از آن به بعد البته چایی نخوردم مگرآن که آب جوشی بود برای سبکتر کردنش!

اما خودمونیم این سفر همه چیزش دلتنگی دارد حتی چایی های سنگینی که نتوانستم بخورم!

محمدامین راستگوجهرمی
راستش برای مایی که از دو ماه پیش حول و ولای این را داشتیم که مبادا در پیاده روی کم بیاوریم؟ و اصلا می توانیم این همه راه را پیاده برویم؟ دیدن کودک هایی که در بغل مادرانشان و یا درون کالسکه هایشان زائر امام حسین بودند به نوعی تکان دهنده بود.

چه دلی دارند این مادرها! و نه بهتر است بگویم چه عشقی!


پی نوشت: کالسکه حاوی دو عدد بچه ی ناز است که یکی اش فقط مشخصه
محمدامین راستگوجهرمی
این جا هم تبلیغ می کنند و هم التماس!
تبلیغ غذایشان را! و التماس و قسم که بدون غذا رد نشوید!
راستی اینجا کجاست؟


محمدامین راستگوجهرمی

نمی‌شه به زائر امام حسین صفت بدی نسبت داد یا گفت کاش این جور آدمی نمی اومد زیارت. اما ای کاش این زوار قبلش یه خرده توجیه می‌شدند تا با تعصبات جاهلی سفرشان را آغاز نکنند! این خاطره را میثم هم نوشته بود که تنها همان را اینجا می‌گذارم:


ساعت 9 شب است که به هتل اسکان در نجف رسیده ایم.خسته از مسیر و علافی های پشت مرز کلید اتاق را تحویل می گیریم.ساکها را در اتاق گذاشته و با هم اتاقی برای شام به رستوران هتل بر می گردیم. میز کناری دانشجویی تهرانی است که هنوز به عراق نرسیده شروع کرده به عرب و عجم کردن و فحش دادن به اعراب! در بین حرفهایش می شنوم که می گوید: "این عربهای... ما را چی فرض کردن؟ اومدن تو اتاقهای هتل دوربین گذاشتن! نمی گن مثلا خانومی می خواد تو اتاق راحت باشه".

اول تعجب می کنم.بعد خودم را توجیه می کنم و  می گویم شاید به خاطر مسائل امنیتی عراق مجبور هستند که این کار عجیب را انجام دهند.

بعد از شام به اتاق که بر می گردیم دوستم چشمی کنترل از راه دور تلویزیون را که بالای تلویزیون نصب شده را نشانم می دهد و می گوید طرف به این می گفت دوربین مخفی....

محمدامین راستگوجهرمی
شب شده است و ما همچنان در راهیم. تابلویی که بچه ها در مرز مهران دیده بودند و فاصله تا نجف را حدود 170 کیلومتر مشخص کرده بود باعث شده بود که انتظارمان از این سفر بسیار کوتاه باشد. اما هم اطلاعات غلط بود و هم حجم جمعیت راهی نجف بسیار و ما همچنان در راه بودیم.

راننده ی عراقی ما داره با یکی از بچه های اتوبوس صحبت می کنه و دوست ما هم با عربی شکسته بسته ای با او حرف می زنه می روم کنارشان تا ببینم از چه صحبت می کنند. عاشق ایران است و زائران ایرانی را مجانی جابه جا می کتد. از این صحبت می کند که « شیعه مظلوم است ما شیعه ایم شما شیعه اید شیعه مظلوم است »


به سیطره ای می رسیم و مانیفست گروهمان را طلب می کنند. دوست ما بلند می شود و آقای زارع که مسئول مانیفست ماست جای او را می گیرد. دوستان از راننده خواسته بودند که مداحی ای پخش کند و او نیز گفته بود اگر فلش یا رم موبایل دارید بدهید تا پخش کنم و مداحی های رم موبایل یکی از همسفران در حال پخش بود.

چند تا بچه ها که جلو نشسته اند هی می گن صدای مداحی را کم و زیاد کنه! آخرش هم می گن خلاص! یعنی خاموش کن! خاموشش که می کنه می گن احسنت! مرحبا!

راننده ناراحت می شه و روش را می کنه به بچه ها و کلی براشون حرف می زنه! من البته عربی ام هم خیلی خوب نیست!
اما کلیت حرفش این است :

من راننده ام! لا معلم! اما زیارت حسین(ع) مانند زیارت کعبه  و بلکه بالاتر است؛ آداب دارد! توی این راه مسخره بازی نداریم، خنده نداریم،شیعه در محضر مولایش نمی خندد...
  آداب زیارت کربلا وضو با آب فرات است....
من 9 بچه دارم (اسمشان را می گوید که اکثرشان دخترند ) و همه پیاده عازم کربلا هستند در پناه خدا!
و من خودم هم ماشین م را می گذارم و پیاده به کربلا می روم ....

این راننده خودش یک مستند بود. اما آخرش آقای زارع که از کار بچه ها ناراحت شده بود و تذکر راننده باعث شده بود بهش بربخورد نگذاشت بیشتر از این آن جا باشم و ما فرستاد بشینیم سرجامون!


محمدامین راستگوجهرمی