در دوران دانشجویی که بازار هجرت دوستان از مهندسی به حوزه داغ بود بسیار در این حوزه تامل کردیم که بالاخره وظیفه چیست؟آیا نیاز به مهندسین ارزشی بیشتر است یا نیاز به روحانیان موثر و باسواد؟
در این زمینه بسیاری از دوستان وظیفه ی خویش را در رفتن به حوزه دانستند اما من شاید مقداری به خاطر کم بودن توکلم در بحث رزق و مقداری هم همین مباحث که بالاخره ما نیاز به مهندسین ارزشی داریم در حوزه ی خودم ماندم. استدلالم هم همین بود که امروز هم به شدت در همه جا دیده میشود هرجا که نیاز میشود که چهار تا نیروی ارزشی باسواد پیدا شوند کمبود به وضوح حس میشود اما کم کم ذهنیت و دید من عوض شد و امروز اگر مجددا با سوال گذشته مواجه شوم احتمال زیاد توکل میکنم و به حوزه میروم!
سوال این است که چرا؟
درست است که مهندسین متعهد و باسواد در همه جا مورد نیازند و دانشگاه ما خروجی اش آن چیزی نیست که باید باشد ولیکن اگر اندکی عقب تر بایستیم و ماجرا را تماشا کنیم میبینیم که این دانشجویانی که وارد دانشگاه شدند همه میتوانستند بالقوه همان خروجی ای باشند که مورد نیاز ماست یعنی هم باسواد باشند و هم متعهد. پس مشکل جای دیگری است و باید دید در سیستم فکری دانشگاه چه مشکلاتی وجود دارد که خروجی هایش غلط است؟ معادله ی غلط با ورودی درست خروجی درستی نمی دهد.
بنابراین مشکل دقیقا جای دیگری است.
مشکل این است که مهندسین فرهنگی ما نتوانسته اند سیستم را به سمتی ببرند که خروجی درستی داشته باشیم. بنابراین باید اصلاح را از حوزه شروع کرد و البته جلوی گسترش رقیب جدی و مدعی حوزه را گرفت! یعنی علوم انسانی ای که مبانی مسمومی را تولید می کند که سیستم را به گند کشانده است.